سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عبد عاشق

عرق نعنا

بسم الله الرحمن الرحیم

پارسال ایام عید به مسافرت رفته بودیم . صبح ساعت 5 بود . بچه خواهرم شروع کرد به گریه کردن ، هر کسی آمد و یک نظری داد . آخر دست ساعت نزدیک 7:30 بود، فهمیدند بچه رو دل کرده وگفتند خوب است به بچه عرق نعنا بدهیم در خانه گشتند وعرق نعنا پیدا نکردند. مادرم رو به من کرد و گفت بلند شو و برو عرق نعنا بگیر . من کمی با مادرم صحبت کردم که مادرصبح ساعت 7:30 و روز جمعه وا یام تعطیلی عید ، کدام مغازه باز است . ولی به هر حال مادرم مرا راضی کردند که بروم عرق نعنا بگیرم . ساعت 8 بود از خانه بیرون زدم ، به طرف خیابان اصلی رفتم تمام مغازه بسته بود. مجبور شدم به داخل کوچه های فرعی بروم . از دور دیدم یک مغازه باز است با خوش حالی به طرف مغازه رفتم وقتی به مغازه رسیدم دیدم مغازه آش وحلیم فروشی است . با خودم گفتم ازش می پرسم آیا عرق نعنا دارد وقتی که جلو رفتم وپرسیدم حلیم فروش چپ چپ من را نگاه کرد وگفت نه آقا این جا حلیم فروشی است دیگر خجالت کشیدم ازش بپرسم که مغازه این نزدیکی ها کجاست که عرق نعنا داشته باشد . باز به راه خودم ادامه دادم وتا نزدیکی های ساعت 9 بود تو کوچه ها چرخ خردم تا توانستم یک شیشه عرق نعنا بخرم وقتی رسیدم به خانه یک دفعه به ذهنم خطور کرد . آیا تو دنبال امام زمانت این قدر گشتی و سراغش را از هر کس و نا کس گرفتی آیا شد هر روز جمعه برای فرجش دعا کنی ؟


به یاد معشوقم

    نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

من هر وقت به یاد معشوقم باشم از بعضی حرکات و گفتار و نوشتار افراد و یا اجسام اطرافم نکاتی را بر داشت می کنم و به صورت داستان می نویسم ولی چند روزی است دیگر به یادمعشوقم نیستم و برای همین دیگر نکته ای بر داشت نمی کردم امروز برای اینکه بتوانم مطلبی بنویسم اطراف خود را نگاه می کردم که شاید بتوانم نکته ای برداشت کنم و چیزی بنویسم ولی نتوانستم یکدفعه به ذهنم خورد که خوب است کمی یاد معشوقم کنم ولی این کار را کردم وفایده ای نداشت آخر به این نتیجه رسیدم من برای دل نوشته به یاد معشوقم بودم نه برای خود معشوقم دقیقا مثل یاد خدا بودن من است اگر من به یاد خدا باشم خدا همه چیز به من میدهد ولی اگر بر عکس شد آیا ......


دیوانه عالم نما

    نظر

بسم الله الحمن الرحیم

درمحله ما یک دیوانه ای بود که هر روز داخل بازار وکوچه راه می افتاد ومیگفت از من هر سئوالی که دارید بپرسید مردم داخل کوچه و بازار وقتی دیوانه را میدیدند بعضی ها شروع به خندیدن می کردند چون زوز های قبل دیوانه بعضی ازمردم که او را نمی شناختند سر کار میگذاشتوبعضی دیگر گریه می کردند شاید دلشان به حال دیوانه می سوخت وهمچنین با خود می گفتند نکند ما هم مثل این دیوانه باشیم ویک تعدادی را سر کار میگذاریم وبعضی ها هم بهت زده دیوانه را می دیدند وبعضی دیگر که دیوانه را نمیشناختند  جلو رفته واز دیوانه سوال میکردند و وقتی که میفهمیدند که آن شخص عالم دیوانه است ناراحت می شدند وسر خود را به پایین می انداختند وراه خود را می گرفتند و می رفتند حال ما خود مان جزء دیوانگان به ظاهر عالم نما نباشیم و یا جزء کسانی نباشیم که نشناخته به سراغ هر کسی نرویم


ستاره ها

    نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

یادش بخیر شب های تابستان با خواهرم روی پشت بام می رفتم تا بخوابیم قبل از خواب من به خواهرم می گفتم خواهر من آن ستاره بزرگ که دارد چشمک میزند می خواهم شایدستاره بخت من است خواهرم لبخندی میزد و می گفت ستاره بزرگی است  دوباره من رو به خواهرم می کردم ومی گفتم تو کدام ستاره ها را می خواهی او کمی مکث می کرد و می گفت هیچ کدام من با تعجب می گفتم حتی ستاره من را می گفت آره می گفتم چرا می گفت شایدآن ستاره ای که دارد چشمک میزند داردغزل  خداحافظی را می خواند ویا تازه سلام می دهد  وآن ستاره ای که چشمک نمی زند شاید نز دیکی های غزل خداحافظی عمرش باشد که شروع به چشمک زدن می کند پس من هیچ ستارهای را نمی خواهم به جزء خالق ستاره ها را


آگهی استخدام

    نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

شهرداری دل برای جمع آوری زباله های شهر دل  و برای جارو زدن وتمیز کردن جاده و کوچه های خلوت دل ، برای آماده شدن ومهیا کردن شهر دل برای آمدن یار به شهر دل ، لذا به تعدادی همکار نیازمند است ( ساعت کار هر وقت دلت شکست )

 

  شهرداری دل عبد عاشق