بسم الله الرحمن الرحیم

پارسال ایام عید به مسافرت رفته بودیم . صبح ساعت 5 بود . بچه خواهرم شروع کرد به گریه کردن ، هر کسی آمد و یک نظری داد . آخر دست ساعت نزدیک 7:30 بود، فهمیدند بچه رو دل کرده وگفتند خوب است به بچه عرق نعنا بدهیم در خانه گشتند وعرق نعنا پیدا نکردند. مادرم رو به من کرد و گفت بلند شو و برو عرق نعنا بگیر . من کمی با مادرم صحبت کردم که مادرصبح ساعت 7:30 و روز جمعه وا یام تعطیلی عید ، کدام مغازه باز است . ولی به هر حال مادرم مرا راضی کردند که بروم عرق نعنا بگیرم . ساعت 8 بود از خانه بیرون زدم ، به طرف خیابان اصلی رفتم تمام مغازه بسته بود. مجبور شدم به داخل کوچه های فرعی بروم . از دور دیدم یک مغازه باز است با خوش حالی به طرف مغازه رفتم وقتی به مغازه رسیدم دیدم مغازه آش وحلیم فروشی است . با خودم گفتم ازش می پرسم آیا عرق نعنا دارد وقتی که جلو رفتم وپرسیدم حلیم فروش چپ چپ من را نگاه کرد وگفت نه آقا این جا حلیم فروشی است دیگر خجالت کشیدم ازش بپرسم که مغازه این نزدیکی ها کجاست که عرق نعنا داشته باشد . باز به راه خودم ادامه دادم وتا نزدیکی های ساعت 9 بود تو کوچه ها چرخ خردم تا توانستم یک شیشه عرق نعنا بخرم وقتی رسیدم به خانه یک دفعه به ذهنم خطور کرد . آیا تو دنبال امام زمانت این قدر گشتی و سراغش را از هر کس و نا کس گرفتی آیا شد هر روز جمعه برای فرجش دعا کنی ؟