6 مرحله تربیت فرزند
بسم الله الرحمن الرحیم
(در این داستان 6 مرحله تربیت فرزند نوشته می شود ) پس از 4 سال از ازدواج ما می گذشت اما هنوز مستاجر بودیم پدرم شبی به خانه ما آمد و گفت نمی خواهید خانه دار شوید من وخانمم با حالت تعجب وخوشحالی گفتیم چرا ولی ما که پولی نداریم پدرم گفت اگر خداوند بخواهد و خود شما بخواهید چرا و در ادامه گفت چقدر پول نقد دارید و چقدر طلا دارید و چقدر می توانید ماهیانه قسط بدهید و... در آخر گفت یک مقدار من کمک می کنم پس از آن شب من به دنبال جمع کردن پول بودم که پس از چند روزی توانستم پول قابل توجهی را جمع کنم و چون من ناشی بودم به پدرم گفتم حال چکار کنم پدرم گفت بهتر است زمین بخری و خودت آن را بسازی من هم از فردای آن روز دوباره به دنبال زمین می گشتم و همان موقع پدرم گفت در موقع خریدن زمین خیلی از نکات را باید رعایت کنی من هم با توجه به پولم ونکاتی که پدرم گفته بود زمین خوبی را پیدا کردم وخریدم وپس از خریدن به دنبال یک مهندس نقشه کش رفتم ویک نقشه خوب و همچنین با یک فونداسیون خیلی خوب ومحکمی مرا راهنمایی کرد من هم بر اساس نقشه اول فونداسیون خانه را پی ریزی کردم وسپس اسکله خانه وسپس سفت کاری خانه را انجام دادم وسپس ظریف کاری خانه را انجام دادم و حالا روز اولی است که در خانه ای که خودم ساخته ام زندگی می کنم