توبه نامه بچه عنکبوت
بسم الله الرحمن الرجیم
روزی بچه عنکبوتی یاد گرفت که تار درست کند و برای همین غرور او را گرفت و با همه دعوای جانانه ای کرد ، حتی با کد خدای دهشان که همه او را قبول داشتند دعوا کرد . و از دهشان بیرون زدورفت ورفت که به دره ای رسید و با خود گفت خوب است از دره پایین بروم و ببینم پایین چه خبر است و شروع کرد به تار ساختن وسط های راه که رسیده بود گفت ببینم تارم چقدر محکم است همانطور بین زمین و آسمان که آویزان بود شروع کرد به تکان خوردن که یک دفعه تار پکید و عنکبوت به ته دره سقوط کرد عنکبوت تازه فهمید چه اشتباهی را انجام داده و حالا دیگر هیچ کاری دیگر نمی تواند بکند وتنها یاورش باقی مانده است شروع کرد با خدا در و دل کند (الهی من در تخم تک وتنها بودم و تو با من بودی من درون تخم به غذا و هوا نیاز داشتم تو برایم تهیه کردی تو من را از تخم بیرون آوردی الهی وقتی که از تخم بیرون آمدم تو مواظب من بودی تو به من یاد دادی که چگونه به دنبال غذا باشم وچگونه تار درست کنم الهی تو به من همه چیز آموختی تو به من مهر به پدر ومادر آموختی الهی تو یادم دادی الهی الهی الهی هم چنان ذکر لبش الهی بود که دید یکی از اهالی دهشان از آن جا میگذشت و او را دید، آمد و کمکش کرد و به دهشان بردش ..... (حال توبه نامه خود را می نویسم :الهی من طفلی کوچک وجاهلی بودم تو من را همچون بعضی از دانش اموزان با هوش نشان دادی من یک لات به کمال و تمام بودم و هستم ولی تو من را همچون یک مسجدی کامل نشان دادی من هیچ بودم تو من را کامل نشانم دادی تو برای من یک رشته اتصال با خود درست کرده بودی ولی من ان را پاره کردم خدایا این دفعه به حق رقیه امام حسین (علیه السلام )من را ببخش باز هم همان سیم اتصال را با من وصل کن چون آن موقع با تو بودم با تو حرف می زدم و باتو حال می کردم هیچ مشروبی وهیچ یاری وهیچ لبی این قدر به من حال نمی داد الهی الهی الهی الهی الهی الهی من را ببخش الهی الهی ببخش من را )